سلام
وقتی وبلاگو خوندم برای خودم هم عجیب بود. بیشتر از شیش ماه از اولین پستی که گذاشتم میگذره.اون روزا تازه دفترچه اعزام رو پست کرده بودم و هنوز نمیدونستم کجا باید برم و چی در انتظارمه اما روزها خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو میکردم و اون چیزی که خدمت نرفته ها فکرشو میکنن میگذره
الان که دارم این متنو مینویسم چهارمین ماه از خدمتم تموم شد و وارد پنجمین ماه شدم.حتما الان با خودتون میگید اوووووه تا کی میخوای خدمت کنی تو که در جوابش باید بگم بیست ماه دیگه.بعله دیگه خدمت ماهم بیست و چهار ماهه نه بیست و یک ماه اما امروز پایان اولین ماه از زمان شروع معلم بودن منم هست که واقعا به سرعت برق و باد گذشت.و همش باخودم حس میکنم انگار همین دیروز بود که با یه نامه به دست وسط روستا سرگردون بودم و نمیدونستم کجا باید برم
اما تو همین فرصت کم یک ماه همه چی کاملا عوض شده . اول اینکه تقریبا تمامی مردم روستا منو میشناسند و بایدم بگم که بسیار مردمی مهربان و خوش قلب هستند و دوم اینکه تقریبا به فضای درس و مدرسه عادت کردم حالا دیگه ازون رفتار های اماتور گونه اول سال خبری نیست. حالا کاملا با جذبه و با اطلاعات وارد کلاس میشم و بچه هاهم که از حال و هوای تعطیلات تابستونی در اومدند بیشتر سر به راه شدند
اما در این وسط همه چیز هم خوب پیش نمیره . اول از همه اینکه یکی از دانش اموزای کلاس چهارمم دیگه مدرسه نمیاد و خانو اول مهر...
ادامه مطلبما را در سایت اول مهر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : azsarbazi بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 5 بهمن 1396 ساعت: 16:58